بهرام شاه غزنویبَهْرامْشاهِ غَزْنَوی، ابوالمظفر یمین الدوله (حک ۵۱۲-۵۴۷ق/۱۱۱۸-۱۱۵۲م)، فرزند مسعود بن ابراهیم، از سلاطین نامدار دورۀ دوم غزنوی، مادر بهرام شاه گوهر خاتون، ملقب به «مهدعراق»، دختر ملکشاه سلجوقی بود. [۱]
غیاثالدین خواندمیر، حبیب السیر، ج۲، ص۳۹۸، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۲]
جلالالدین همایی، مختارینامه، ج۱، ص۱۹۵، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۳]
Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII، ج۱، ص۶۴.
[۴]
دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۶۰، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
۱ - کسب سلطنتپس از مرگ سلطان مسعود، پسرش ملک ارسلان جای پدر را گرفت و آنگاه همۀ برادران، مگر بهرام را که درآن وقت در پایتخت نبود، از دم تیغ گذراند. بهرام به امیر کرمان پناه برد و امیر مقدم او را گرامی داشت، اما به سپاهْ وی را یاری نکرد و او ناچار روی به سلطان سنجر سلجوقی آورد [۵]
محمد عوفی، جوامعالحکایات، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، چ تصویری، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۵ش.
[۶]
محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، ج۱، ص۲۶۹، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۷]
Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII.
و در مرو به خدمت او رسید. [۸]
محمد فخر مدبر، آداب الحرب و الشجاعة، ج۱، ص۲۷۰، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
سنجر که در تدارک گسترش قلمرو شرقی خود بود، از این واقعه حسابگرانه بهره برد و نشستن ملک ارسلان به جای برادر (بهرامشاه) بر تخت سلطنت غزنویان را بهانه کرد و با لشکری بزرگ بدانجا تاخت. [۹]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
از آن سوی ملک ارسلان، قاضی ابوالبرکات را با پیشکشیهای فراوان نزد سنجر فرستاد و خواستار تسلیم برادر شد. [۱۰]
محمد عوفی، جوامعالحکایات، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷، چ تصویری، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۵ش.
همینکه لشکریان مهاجم خراسان به نزدیکی غزنین رسیدند، ملک ارسلان دوباره از سنجر خواست که از این پیکار درگذرد و برای جلب خشنودی او مهد عراق را با ۲۰۰ هزار دینار و هدایای پربها نزد سلطان سنجر فرستاد؛ اما این چاره اندیشی نیز مؤثر نیفتاد. سرانجام لشکر سنجر در جنگی خونین سپاه غزنوی را تارومار، و غزنین را تسخیر کرد (۵۱۰ق/۱۱۱۶م) و بهرام شاه را برتخت نشاند. [۱۲]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۳]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۰، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
سنجر در برابر این تاجبخشی به بهرام تکلیف کرد که هر روز هزار دینار به خزانۀ او رساند و عاملی نیز از دیوان خویش برای تحصیل این خراج برگزید. [۱۴]
محمد راوندی، راحةالصدور، ج۱، ص۱۶۸، به کوشش محمداقبال و مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۵]
فتح بنداری، تاریخ سلسلۀ سلجوقی (زبدةالنصرة)، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷، ترجمۀ محمدحسین جلیلی، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۱۶]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۴۴۸، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
و خود پس از ۴۰ روز با اموال فراوان غزنین را به جانب مرو ترک گفت. [۱۸]
جلالالدین همایی، مختارینامه، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۹، تهران، ۱۳۶۱ش.
۲ - قتل ملک ارسلانپس از خروج سنجر از غزنین، ملک ارسلان که به هندوستان متواری شده بود، برای بازپسگیری این شهر با لشکری بدانجا هجوم برد. بهرام شاه سراسیمه به بامیان گریخت و به سنجر نامه نوشت و یاری خواست. سنجر باردیگر بدانجا تاخت و ملک ارسلان گریخت و به هنگام آوارگی به دست مردان سنجر افتاد و به فرمان بهرام شاه کشته (۵۱۲ق/۱۱۱۸م)، و در کنار آرامگاه پدرش دفن شد، اما چون سپهسالار هندوستان به فرمان بهرامشاه گردن ننهاد، او ناچار قصد هندوستان کرد و در حوالی ملتان سپاه هند را به سختی شکست داد و از سوی خود امیری برآنجا گماشت و بازگشت. [۲۰]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۰، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
[۲۱]
محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، ج۱، ص۳۷۸-۳۸۱، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۲۲]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۲۴۲، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۳]
Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII، ج۱، ص۸۴-۸۵.
۳ - درگیری با سنجراز حوادث خفتبار سومین دهۀ سلطنت بهرام، درگیری او با سنجر بر سر خراج هزار دینار روزانه بود. بهرام شاه در این زمان از پرداخت آن خراج طفره رفت و خواست خود را از قید سیطرۀ سنجر آزاد کند. [۲۴]
محمد ظهیری سمرقندی، اغراضالسیاسة فی اعراض الریاسة، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۲، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۹ش.
از این رو، سنجر به بهانۀ ظلم و بیدادگری بهرام برمردم، لشکر به غزنین فرستاد (۵۲۹ق/۱۱۳۵م). شاه غزنوی که تاب رویارویی نداشت، صلح خواست. سنجر او را به حضور فرمان داد، ولی بهرام که بیمناک بود، از غزنین گریخت و سپاه سلجوقیان شهر را به باد غارت دادند و بازگشتند. بهرام شاه نیز به غزنین بازگشت و ناچار به دادن خراج گردن نهاد. [۲۵]
علی حسینی، اخبارالدولةالسلجوقیة، ج۱، ص۹۲، به کوشش محمداقبال، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۲۷]
عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۴، به کوشش محمدقزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
[۲۸]
فتح بنداری، تاریخ سلسلۀ سلجوقی (زبدةالنصرة)، ج۱، ص۳۱۸، ترجمۀ محمدحسین جلیلی، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۲۹]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۴۴۹، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
۴ - دشمنی با غوریانتوهینهایی که سنجر بر بهرام روا داشت، همچنین کاهش توان مالی دولت و نیز بیاعتمادی مردم نسبت به حکومت، فرمانروایی بهرامشاه را با مشکل روبهرو کرد و زمینۀ خروج امیران غوری را برشاه غزنوی مهیا ساخت. دشمنی میان غزنویان و غوریان زمانی آغاز شد که قطبالدین غوری را به اتهام توطئه بر ضد بهرام، به فرمان او از میان برداشتند. [۳۰]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۳۳۶، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۱]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۰، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
هنگامی که ملک سیفالدین سوری و جنگجویان غوری از فیروزکوه و بامیان روی به غزنین نهادند، اینبار نیز بهرام شاه، غزنین را رها کرد و مردم شهر را به سیفالدین سوری واگذاشت و سراسیمه به هند گریخت و غوریان به شهر درآمدند. [۳۳]
محمد میرخواند، روضةالصفا، ج۴، ص۶۳۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۳۴]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۰، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
سیفالدین سوری که به دیوانیان غزنه اعتماد کرده بود، بخش اعظم نیروهایش را به غورستان برگرداند. اما دیوان سالاران پنهانی بهرام را به غزنین فراخواندند و او به ناگاه در حوالی غزنین اردو زد و شهر را گرفت سوری را به قتل رساند. [۳۶]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۱، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
سال دیگر (۵۴۳ق/۱۱۴۸م) برادر سوری، علاءالدین حسین از فیروزکوه رهسپار غزنین شد [۳۷]
محمد راوندی، راحةالصدور، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۶، به کوشش محمداقبال و مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۴ش.
و بهرام را بشکست و دولتشاه، فرزند و سپهسالار لشکر وی را در جنگ بکشت. [۳۸]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵ - انقراض غزنویاندو ناکامی دیگر در برابر علاءالدین حسین، شاه غزنین را واداشت تا شهر را باز به دست دشمنان خوانخوار سپارد و به هند بگریزد. [۳۹]
محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، ج۱، ص۴۳۷، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۴۰]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
علاءالدین پس از تصرف شهر، دست به غارت گشود و اجساد بعضی از سلاطین غزنوی را از خاک درآورد و آتش در آنها زد و خود را به سبب این عمل نابخردانه «جهانسوز» خواند. [۴۱]
محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، ج۱، ص۴۳۷، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۴۲]
محمد عوفی، لبابالالباب، ج۱، ص۳۷۶، به کوشش ادوارد براون، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۴۳]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۴]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۲، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
از این پس تا حدود ۳۵ سال قلمرو غزنویان منحصر به متصرفات آنان در هند غربی گردید و سپس این سلسله یکسره به دست غوریان منقرض شد. ۶ - وزرای بهرامشاهدربارۀ وزرای بهرام اطلاعات کمی در دست است. اولین وزیر وی عبدالحمید بن احمد بن عبدالصمد بود که در عهد مسعود و ملک ارسلان نیز وزارت داشت. پس از عزل و قتل وی، احمد بن حسن (حسین) و منتجب الملک قوامالدین و نجیبالملک حسین بن حسن و پس از همه ابومحمد حسن بن ابی منصورقائنی، از نوادگان احمد میمندی هریک به نوبت به وزارت رسیدند. [۴۵]
غیاثالدین خواندمیر، دستورالوزراء، ج۱، ص۱۴۷، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۱۷ش.
[۴۶]
غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، ج۲، ص۳۹۹، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۴۷]
بازورث، تاریخ غزنویان، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۹، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۴ش.
۷ - روزگار دولت بهرام شاهروزگار طولانی دولت بهرام شاه (۳۵ سال) (منهاج ۴۱ سال آورده است [۴۸]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
) و اطمینانی که اهل علم و هنر به تأمین معاش در درگاه وی داشتند، از موجبات مهم اجتماع آنان در دربار غزنه بود. این تجمع، روزگار او را به منزلۀ دورۀ فرهنگی شاخصی در تاریخ ایران ثبت کرده است. پرآوازهترین شاعران دربار بهرام شاه ایناناند: سنایی، سیدحسن غزنوی، مسعود سعد، عبدالواسع جبلی و محمد بن ناصر علوی [۴۹]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۶۰-۶۱، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۰]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۷۵-۷۶، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۱]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۸۲، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۲]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۰، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
[۵۳]
محمدقاسم فرشته، تاریخ، ج۱، ص۵۱، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
[۵۴]
محمد عوفی، لبابالالباب، ج۲، ص۲۷۵، به کوشش ادوارد براون، تهران، ۱۳۶۱ش.
که مدایح فراوانی دربارۀ او سرودهاند. ابوالمعالی نصرالله منشی مترجم کلیله و دمنه، و فخرالدین محمد بن محمود صاحب تفسیر بصائر یمینی از نویسندگان و دانشمندان روزگار بهرامشاه بودهاند. [۵۵]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۶۰، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۶]
محمد میرخواند، روضةالصفا، ج۴، ص۱۴۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۵۷]
محمد عوفی، لبابالالباب، ج۱، ص۲۸۱، به کوشش ادوارد براون، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۵۸]
ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۹۴۸، تهران، ۱۳۵۴ش.
۸ - شخصیت بهرامشاهبیشتر مورخان بهرامشاه را سلطانی فاضل، دانشمند دوست و شاعر پرور دانستهاند. [۵۹]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۶۰، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۶۰]
محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، ج۱، ص۴۹-۵۰، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
منهاج سراج دربارۀ صفات وی مینویسد: «خوبروی، مردانه، باذل و رعیت پرور بود». [۶۱]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۶۲]
Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۲.
در یک روی سکۀ بهرامشاه نام مسترشد خلیفه عباسی و سلطان سنجر و در روی دیگر نام رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نیز بهرامشاه با عنوان سلطان الاعظم یمین الدوله بود. [۶۳]
Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII.
[۶۴]
بازورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۹۹-۹۸، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۴ش.
۹ - فهرست منابع(۱) علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ. (۲) بازورث، ک. ا.، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۴ش. (۳) فتح بنداری، تاریخ سلسلۀ سلجوقی (زبدةالنصرة)، ترجمۀ محمدحسین جلیلی، تهران، ۱۳۵۶ش. (۴) عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمدقزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م. (۵) علی حسینی، اخبارالدولةالسلجوقیة، به کوشش محمداقبال، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۶) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش. (۷) غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۳ش. (۸) غیاثالدین خواندمیر، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۱۷ش. (۹) دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش. (۱۰) محمد راوندی، راحةالصدور، به کوشش محمداقبال و مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۴ش. (۱۱) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۵۴ش. (۱۲) محمد ظهیری سمرقندی، اغراضالسیاسة فی اعراض الریاسة، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۳) محمد عوفی، جوامعالحکایات، چ تصویری، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۵ش. (۱۴) محمد عوفی، سلام، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۶۶ش. (۱۵) محمد عوفی، لبابالالباب، به کوشش ادوارد براون، تهران، ۱۳۶۱ش. (۱۶) محمد فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعة، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش. (۱۷) محمدقاسم فرشته، تاریخ، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م. (۱۸) منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۹) محمد میرخواند، روضةالصفا، تهران، ۱۳۳۹ش. (۲۰) جلالالدین همایی، مختارینامه، تهران، ۱۳۶۱ش. (۲۱) Bosworth, C E, The Later Ghaznavids, New York, ۱۹۷۷. (۲۲) Khan Gh M,» A History of Bahram Shah «, Islamic Culture, New York, ۱۹۷۱, vol XXIII. ۱۰ - پانویس
۱۱ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهرام شاه غزنوی»، شماره۵۲۵۹. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|